سرگشتگی

غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد

سرگشتگی

غریب را دلِ سرگشته با وطن باشد

کظیم

شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۵۲ ب.ظ
یا نور المستوحشین

خدا می داند امشب چقدر دل گرفته ام. هم دلگیرم، هم دل تنگم، هم دلم گرفته. 

در فرهنگ واژگان قرآنی رسیدم به واژه کظیم. در مجمع البیان آمده کظیم آدم غمگینی است که دهانش از شدت غم بند آمده و سخنی نمی گوید. مثل بستن دهان مشک. آنگونه که مشکی که لبریز است را محکم می بندند..
و ابیضت عیناه من الحزن و هو کظیم
لابد من هنوز کظیم نشده ام که دارم این کلمات هرچند بی جان را روانه این صفحه می کنم. اما تا سر حد غریبگی با همگان، کم حرف شده ام. غریبه ای که آدم ها را خوب می شناسد، اما نزدیک ترین ها نیز به گفته خودشان دیگر نمی شناسندش. چندان که شاید خودش نیز خود را...
اما امشب می خواستم حرف دیگری بزنم. آدم وقتی در وبلاگ می نویسد جایی گوشه ذهنش امیدوار است که شاید یک نفر زمانی هرچند دور یا کم احتمال، نوشته اش را بخواند. وگرنه دفتر و دفترچه برای نوشتن کم نیست. امشب می خواستم بگویم اگر شبی این چنین برایتان فرا رسید که ندانستید بر کدام اندوه بگریید و نتوانستید از شدت اندوه بگریید، اگر نفس هایتان در سینه تنگتان جا نشد و آب شدید و ذره ذره حتی نزد خودتان کظیم شدید، هنوز محضر خدا جای کظیم بودن نیست. همان پیمبر که خدا او را کظیم خوانده است، دمی بعد می گوید: انما اشکوا بثی و حزنی الی الله...
حالا شاید نتوانی بث و حزن را با کلمات به زبان آوری، همین که توجه به جانب آن علیم بصیر کنی، کار تمام است. همین که بدانی چیزی بر او نامکشوف نیست روزنه ای بر کظم تو گشوده می شود. قطره قطره چکه می کنی و 'گشوده می شوی..
  • ۹۸/۰۱/۲۴
  • حنانه ــ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی